«زندگی ایستاده است»

آسمان به روشنی می رود
و پاکبان ها خیابان را پهن می کنند
کلاغ ها می خوانند 
ساختمان ها می ایستند 
و من خزیدن تاک را 
بر شانه های افتاده ی سرو نقاشی می کنم  

و همچنان به نظاره می نشینم 
زندگی را که ایستاده است 
حوالی کوچه ای بنبست 
در نزدیکی پنجره ای سنگی 

و در خانه ؛ 
غباری چهره ی پنجره را پوشانده است
و گردی نشسته پای میز
در کنار آینه ای
و شمعدان ها دو ساقدوش

ملول از جهانی کِدر
قدم هایم را می سپارم به خیابان 
بی وزن ، بی خواب ، بی رنگ ، بی رنگ .! 

.
.
.
#محمدرضا_مهدیزاده

پ ن : تابستان ۹۳ ، کتابخانه ی قزوینی
یادش بخیر واسه کنکور میخوندم مثلاً :))

* این شعر در تاریخ اردیبهشت ۹۸ بازنویسی و آذر ۹۸ باز نشر شد :)

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوربین‌های مدار بسته تجهیزات آشپزخانه | لوازم آشپزخانه | هود - فر - سینک -اجاق گاز دنیای دکوراسیون طراحي و اجراي انواع الاچيق.شماره مشاوره و سفارش09057144080 هاشم افسریان خاطرات و شعر ها صنایع فلزی مهرابی Misty فرکتال هنر یاهادی خرید اینترنتی