در نزدیکی پنجره ای سنگی
و در خانه ؛
غباری چهره ی پنجره را پوشانده است
و گردی نشسته پای میز
در کنار آینه ای
و شمعدان ها دو ساقدوش
ملول از جهانی کِدر
قدم هایم را می سپارم به خیابان
بی وزن ، بی خواب ، بی رنگ ، بی رنگ .!
.
.
.
#محمدرضا_مهدیزاده
پ ن : تابستان ۹۳ ، کتابخانه ی قزوینی
یادش بخیر واسه کنکور میخوندم مثلاً :))
* این شعر در تاریخ اردیبهشت ۹۸ بازنویسی و آذر ۹۸ باز نشر شد :)
درباره این سایت